-
دربارهی دوست داشته شدن
1402/12/11 18:18
این عکس را عکاس مطرح آمریکایی، امت گاوین ( Emmet Gowin ) در سال ۱۹۶۷ میلادی از همسرش « Edeet » به ثبت رسانده است. امت گاوین، سال های زیادی را صرف عکاسی از همسرش اِدیت کرد. این عکسها فقط یک سری عکس ساده نیستند بلکه مجموعهای از احساسات عاشقانه و لطیفِ بصریاند که عکاس، به نشانهی عشقش به همسر، آن ها را به ثبت رسانده...
-
یک مشت برفِ ساده
1402/10/15 01:01
عکس: حمید سلطانآبادیان - مشهد، پارک ملت/ زمستان ۱۳۸۸ پاییز که بدون باران، پاییــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز نمیشود. همهی امید برگِ زردِ جامانده بر شاخههای درخت، به دانههای درشت باران است که بساید به پوستش و بیندازتش. همهی کاراها را که باد نباید بکند. برگ دلش میخواهد خیس باشد و...
-
دیگران
1402/10/11 01:57
قدم میزنیم در خیابانهای شلوغ، در میان آدمهایی که برای ما غریبهاند. ما آشنایانی هستیم که در بین جماعت عظیمی از غریبهها گرفتار شدهایم. آدمهای قدبلند، آدمهای قدکوتاه، آدمهای چاق، آدمهای لاغر. هیچکدام برای ما فرقی نمیکنند. همه غریبهاند. بعضیهایشان ترسناکند و بعضی از آنها، عجیب و غریبند. آنها فقط تصویرهایی...
-
در میان مه
1402/07/06 02:02
پاییز از راه رسیده و باز واژههای نرم و لطیف، همچون بارانهای شمالی بر سر و تنم میبارند و من را خیس میکنند از شوق نوشتن برای تو . خصوصیت پاییز همین است که یکنفر مثل من را برای یکنفر مثل تو، بیتابتر میکند. همچون مهِ صبحگاهی پاییزی، من را در خود گم کن. این گمشدن برای من، زیباترین پیدا شدن است. در فضای مهآلود،...
-
کوچهی طولانی
1402/07/03 02:02
این کوچه خیلی طولانی است. وقتی تنها در این کوچه قدم میزنم، انگار هیچوقت قرار نیست به پایانش برسم. گاهی وقتها که در خلوتِ توی اتاق، به سرم میزنم لباس بپوشم و از خانه بزنم بیرون، اولین مکانی که برای قدم زدن به ذهنم میرسد همین کوچه است. بعد ناگهان یکی درون سرم فریاد میکشد که: نه! بازهم اون کوچه؟ اون خیلی طولانیه!...
-
آشنا
1402/06/07 03:30
اینکه آدم کسی را از صمیم قلب، آشنای خود بداند، اتفاق بزرگیست. غریبهها آنقدر زیادند که آدم از زیادیِ آنها احساس تنهایی میکند. توی شهر و خیابان و کوچه، پر از آدمهای غریبه است. حتی گاهی توی بعضی خانهها، چند و چندین غریبه باهم زندگی میکنند. اصلا احساس تنهایی برای این به سراغِ آدم میآید که آشناهای آدم خیلی کمند....
-
نانوشتهها
1402/03/30 02:00
واژهها دست به سینه و آرام، کنار دیوارِ اتاق منتظر ایستادهاند تا کدامشان را برای نوشتن در جملهای برای تو انتخاب کنم. واژههای خوابآلود، با چشمانی سرخ و موهایی ژولیده، با انگشتانی کشیده و رگهایی برجسته، با لبانی رنگپریده و نگاهی دزدیده، با عطر مبهمی که روی تن ماسیده، با بالهای سپیدی که بهروی شانهها روییده ردیف...
-
زندگی، درد و دیگر هیچ
1402/03/12 14:12
درد تلنگر است. تلنگری برای اینکه آدم حواسش را جمع کند.انگشتِ پا گیر میکند به کنارهی میز، دادِ آدم بلند میشود. این درد یعنی حواست را جمع کن، به میز نگاه کن. دندان درد میکند، اشک آدم را درمیآورد، این یعنی حواست به آن نبوده است، یککاری کردی ( غافل یا ناغافل )، یک چیزی خوردی که به این درد دچار شدهای. شکم درد...
-
شب و شهر
1402/03/01 00:00
سرم را از پنجرهی بازِ اتاق بیرون میبرم و آسمانِ تاریک و کدرِ شب را تماشا میکنم. چند ستارهی کمفروغ در اینسو و آنسوی آسمان، در تنهاییِ خودشان میدرخشند. چقدر آسمانِ شبِ شهر، خالی و غمگین است. انگارنهانگار که آسمانی نامتناهیست! بیشتر شبیه تختهی سیاهی میماند که نوشتههای رویش را خوب پاک نکردهاند و چند نقطهی...
-
خانم میم
1402/02/17 02:00
خانم میم در روابطش خیلی زودرنج است. آنقدر به جزئیات توجه میکند که هر تغییر کوچکی را زود میبیند و احساس میکند. گاهی میفهمد حواس مخاطبش با اون نیست و رنج میکشد، گاهی میبیند برای آدمهایی که برایش ارزشمندند، ارزشمند نیست و دوباره رنج میکشد، گاهی میشنود پشت سرش حرفهایی میزنند که اصلا دربارهی او صدق نمیکند و...
-
یک چشم بسته، یک چشم باز
1402/01/09 20:00
صبح، میتواند مثل هرروز آغاز شود. کسالت از سر و روی آدم ببارد و رختخواب، از همیشه آشفتهتر باشد، عقربههای ساعت، مثل چوبدست آقا معلم، تکان تکان بخورند و شش را به هفت، هفت را به هشت و هشت را به نُه بچسبانند. صدای بوقِ ماشینها، موتورها، هواپیماها، دزدگیرها، آژیر ماشینهای پلیس و سروصدای بچهی همسایه، که خیلی شبیه...
-
سیصد و شصت و پنج روز
1401/12/29 20:00
«عکس : پیر پلگرینی عکاس مطرح سوییسی » زمان، از آنچیزی که در ذهنِ من و توست، خیلی تندتر میگذرد. نمیدانم عجلهاش برای چیست، چرا وقتی همهچیز خوب است، میل به سریعتر گذشتن، در او بیشتر و بیشتر میشود. انگار به اتفاقاتِ خوب حساسیت دارد و تنش از این ماجراها کهیر میزند. زمان، ذاتا حسود است. این را خودش، به صورتی حرص...
-
رازها
1401/11/18 00:00
« عکس : اکانت توئیتر Kültür Tava » رازهایم را برای تو خواهم گفت. نه برای اینکه نتوانم آنها را در قلبم حفظ کنم. رازهایم را برای تو میگویم تا قلبم از هر چه جز توست، خالی شود. برای تو حرف میزنم، به چشمهایِ تو نگاه میکنم، دستهایِ تو را در دستانم میفشارم و برای تو، واژههایی را میگویم که ستارهی درون چشمانت، با...
-
دوچرخه در ایران
1401/11/10 16:00
« زنی در دوران قاجار سوار بر دوچرخه در آتلیه عکاسی - عکس: گنجینهی عکسهای تهران قدیم » ایرانیان قدیم زمانی که برای اولین بار این مرکب دوچرخ را دیدند اعتقاد داشتند که این وسیله نقلیه توسط شیاطین و پریان حرکت میکند چون کسی در حالت عادی نمیتواند روی دوچرخ حرکت کند. اهالی تهران برای اولین بار در میدان مشق چشمشان به...
-
در ستایش آغوش
1401/10/27 00:00
« عکس : اکانت توئیتر Kültür Tava » سفر با آغوش پیوندی دیرینه دارد. از آن زمانی که اولین مسافر، قبل از اینکه پا در جاده گذارد و سفرش را آغاز کند، در آغوشِ عزیزانش، واژهی تلخِ خداحافظی را به زیرِ لب زمزمه کرد. یا کمی بعدتر، وقتی اولین مسافرِ بازگشته از سفر، محبوبش را چنان در آغوش فشرد که اشکهایش، نه از سر شوقِ...
-
در سفر با دوچرخه چطور محل اقامت مناسبی پیدا کنیم؟
1401/10/16 15:15
« من و همسفرم در یکی از سفرهای دوچرخهای - عکس: فرید دولتآبادی » در میان انواع سفرهای ماجراجویانه، سفر با دوچرخه یکی از جذابترین گزینههاست. با وجودی که این سبکِ از سفر، چالشها و فراز و نشیبهای خاص خودش را دارد اما میتوان گفت همین چالشها و اتفاقات میتواند بخش مهمی از هیجانات و ماجراجوییهای سفر با دوچرخه باشد....
-
در ستایش دستها
1401/10/13 00:00
« مرحوم پدرم، من و مرحوم عموجان روی تراس خانهی پدری» در خاطرهای از کودکیام که مادر، بارها برایم تعریف کرده است من چهار سال دارم، روی تراس خانه در کنار عمویم ایستادهام و دستِ او را محکم درون دستم فشار میدهم. پدر و مادرم راهی سفرند و این اولین باریست که من، قرار است دوریِ آنها را تجربه کنم. گریه نمیکنم اما بغضِ...
-
آرزوهای بزرگ
1401/09/23 03:03
من و دوچرخهام بر فراز صخرهای در جزیرهی هنگام بعضی از آرزوها و رؤیاها دستنیافتنیاند. مثلاً در نوجوانی یکی از رؤیاهای من این بود که نیمهشب بروم روی پشتبام و دستهایم را باز کنم، پاهایم را به زمین فشار دهم و آهسته از روی زمین بلند شده و به آسمان بروم، پرواز کنم و به پشت پنجرهی خانهی کسی که آن زمان دوستش داشتم سر...
-
خیلی دور
1401/09/19 03:03
منبع عکس: سایت YouPic حالم خوب است و ملالی نیست جز اندوهِ زمانِ از دسترفتهای که با حالِ خوب طی نشد. از جایی که خیلی دور است برای تو مینویسم. از میان وسعت سبزی که با نگینهایی سرخ، آراسته شده و قطرههای شبنم، در سراسر آن چون تکههای کوچکی از الماس، میدرخشند. از کنار تکدرختهای ساکت و پرباری که آغوش برای آسمان...
-
سیزده پله
1401/09/14 14:14
عکس: حمید سلطانآبادیان در سالهای دور، آن زمانی که هنوز پدرم در این دنیا حضور داشت و همهی خانواده، کنار هم زندگی میکردیم، در خانهی پدری که اکنون دیگر وجودِ خارجی ندارد، اتاقی روی پشتِ بام بود که مادربزرگم در آن زندگی میکرد. اتاقی که هویت مستقلی داشت، پنجرهای بزرگ به فضایِ روی بام با نمایی زیبا از شاخههای...
-
در ستایش بوییدن
1401/09/07 05:05
چند روزی هست که به بیماری کرونا دچار شدهام. سرفههای خشک و سردرد و سرگیجه و ضعف و بیحالی که از عوارض این بیماری است به یکطرف و از دست دادن حس بویایی و در امتداد آن ضعفِ حسِ چشایی، در طرف دیگر. این دومین باری است که حس بویایی خودم را به خاطر این بیماری از دست میدهم. دفعهی قبلی این تجربه واقعاً برایم عجیب و...
-
پادکست چیست؟
1401/08/29 00:00
در روزگاری که به نظر میرسد گذشتِ زمان سریعتر از همیشه است و آنقدر دغدغه در زندگی آدمهاست که فرصت کمتری برای مطالعه و یادگیری پیش میآید، استفاده بهینه از تکنولوژی میتواند تا حدی خلا این نیاز را به شیوهای دلچسب و بدون وارد کردن خللی بر برنامهی روتین زندگی، پر کند. زمانِ طولانی و سر و صدای اعصاب خوردکن ترافیکِ...
-
گاهی ...
1401/08/24 04:04
گاهی به یادم بیاور کدام کوچهی باریک بود که نگاهِ مشتاقِ مرا به لبخند تو میرساند. لبخندی که از لبانت، نه، از چشمانت آغاز میشد و میدرخشید و پرتوی نورش، کنج لبانت را بالا میآورد و عصرِ کوچه را شبیه سپیدهِدمِ ساحل میکرد. میدرخشید و حالِ خوب مرا، خوبتر میکرد. بگو کدام پنجره بود که از نیمه بازتر نمیشد و کدام پرده...
-
بر فراز ابرها
1401/05/20 00:00
پرواز بر فراز ابرها، از آرزوهای دیرینهی آدمهاست. کنده شدن از زمینِ چسبناک و رها شدن در آسمانِ بیانتها، همراه شدن با پرندگانِ مهاجر و کوچ کردن از تمامی تعلقات. حتی حسِ پرواز هم روح آدم را بیتاب میکند طوری که دیگر در پوست نمیگنجد و میل به اوج رسیدن در او بیداد میکند. خیلی وقتها به این فکر میکنم که اگر روزی...
-
در ستایش ارتباط
1401/05/12 08:08
جاده مثل بعضی از رابطههاست، فراز و فرود دارد، پستی و بلندی دارد. پیچ و تاب دارد، گاهی از دل جنگلی پردرخت میگذرد، سرشار از ترانه و آواز، سبز و مرطوب و گاه در میان یک کویر برهوت است، خشک و ساکت، خالی و خلوت. مسیر سخت یا آسان، جاده امتداد دارد. لذتهایش به یادماندنی و سختیهایش گذراست. حتی لذتهای کوچکش، در هنگامهی...
-
شبِ کویر
1401/04/31 13:13
برای عکاسی از آسمان شب راهی کویر دیهوکِ طبس میشویم. عکاسی بهانهای میشود برای تماشای آسمان شب به دور از نورهای سرگردان و غریبهی شهر. برای دور شدن از هیاهوی روزمرگی و ازدحام، ما را میبرد تا عمقِ آرامش و بیکرانگی. غروب میرسیم به دلِ کویر. نوشتم دلِ کویر و به این فکر کردم که عجب دلی دارد کویر و عجب خلوتی دارد با...
-
برای سفر
1401/04/22 22:22
وقتی از سفر برمیگردم تا چندین روز و گاهی یکی دو هفته بعدش غمگینم. جابجایی از آن مدار پویا به این خط ثابت سخت است. درست است که بارها نوشتهام، گفتهام و عقیده دارم که زندگی هم یک سفر است و فراز و فرودها و هیجانات خودش را دارد، اما به هرحال، بالا بروی و پایین بیایی، بازهم نمیشود سفر را در یک کفهی ترازو گذاشت و زندگی...
-
من یک فرشته نیستم
1401/04/01 13:05
من یک فرشته نیستم. قرار هم نبود فرشته باشم که اگر قرار بود، به من نمیگفتند فعلاً تشریف ببرید روی زمین تا ببینیم چه میشود. این ببینیم چه میشود هم خودش هزار و یک اما و اگر داشت. اول دلم هُرری ریخت روی زمین، بعدش کفِ پاهایم مثل جانِ شیرین، خاک سرخ را بغل کرد و آرام گرفت. اصلاً به من نمیخورد فرشته باشم، چندین بار...
-
نشانهها
1401/03/28 08:08
تو را از نشانههایت پیدا میکنم. شهر هرقدر شلوغ، آدمها هرقدر زیاد، کوچهها هرقدر باریک. بازهم من تو را میشناسم. میدانم کدام ترانه را زیر لبهایت زمزمه میکنی و حواست را کدام ابرِ بازیگوش پرت میکند. ستارههای چشمانت را از دورترین فاصله میبینم و لبخندت را ـ که همیشه از کنجِ لبهای سرخت آغاز میشود و میشکفد تا...
-
در ستایش صحبت
1401/03/08 00:00
آنتوان چخوف ، نویسندهی برجسته روس در جایی مینویسد: «جهان سرشار از عشقهای بر زبان نیاورده است که در سکوت برگزار میشوند. زیباییِ نگفتنها.» بخش زیادی از زندگیِ بعضی از آدمها در سکوت میگذرد. اتفاقاتی در زندگیشان میافتد که میل به سخن گفتن و صحبتکردن در آنها خاموش میشود و ترجیح میدهند سکوت کنند. این سکوت آنقدر...