در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

درباره‌ی دوست داشته شدن

این عکس را عکاس مطرح آمریکایی، امت گاوین (Emmet Gowin) در سال ۱۹۶۷ میلادی  از همسرش «Edeet» به ثبت رسانده است.
 امت گاوین، سال های زیادی را صرف عکاسی از همسرش اِدیت کرد. این عکس‌ها فقط یک سری عکس ساده نیستند بلکه مجموعه‌ای از احساسات عاشقانه و لطیفِ بصری‌اند که عکاس، به نشانه‌ی عشقش به همسر، آن ها را به ثبت رسانده است. اولین بار که این عکس را در یک کتاب عکس دیدم برایم کمی جای تعجب داشت که چرا عکاس، این زاویه را برای ثبت عکسش انتخاب کرده است. اما وقتی متنی که آرتور اولمن درباره‌ی این عکس نوشته را خواندم، تعجب من به تحسین مبدل شد. ارتور اولمن درباره‌ی این عکس مشهور امت‌ گاوین می‌نویسد:
« امت گاوین همانطور زمین را به ما می‌شناساند که همسرش را به عنوان مأمنی برای روح و درونش. نمای مشهور بالا و از پشت سر «ادیت» که سر، شانه‌ها، پشت گردن و شانه‌اش را نشان می‌دهد یک نامه‌ی عاشقانه‌ی لطیف است. این عکس یک شعرِ هایکو در رنگمایه‌های میانی است. نوازش آسمانیِ نقره است و ساده‌ترین عکسی که تا کنون گرفته شده. «اِدیت» غرق در تفکراتش به دوردستِ پریده‌رنگ خیره شده و «اِمِت» از پشت سر حمایتش می‌کند. این همان لحظه‌ی روحانی و آسمانی است که دوربین عکاسی برای گرفتنش اختراع شده»

این عکس را امت گاوین به همسرش هدیه کرده و در زیر آن نوشته است:
برای ادیت،
ذهن و قلبم در حالاتش، در میان اتاق‌ها و روزها به دنبالش است.
و شب‌هنگام، چون روبهان در هم می‌پیچیم تا گرم شویم.


 احساسات و عواطفی که از این عکس می‌تراود بسیار قوی و عالمگیر است و آن را کمابیش می‌توان عصاره‌ی یک زندگیِِ برقرار در تمامی مراحلش تلقی کرد. اما در نهایت، این عکس حقیقتاً درباره‌ی دوست داشتن و دوست داشته شدن است.

.

اولین سفر

اولین سفر برای من وقتی اتفاق افتاد که در رحِمِ مادرم بودم. یک سفر خانوادگی با خودروی شخصی به شهرهای شمالی، تهران، قم، اصفهان و شیراز. هیچ تصویری از این سفر در ذهن من نقش نبسته است. شاید در عمق ضمیر ناخودآگاهم صداهایی از شعر خواندنِ گروهیِ خواهر و برادرانم که روی صندلی عقب نشسته بودند به جای مانده باشد. آن‌ها سه نفری زانوهایشان را روی صندلی ماشین گذاشته بودند و از شیشه عقب ماشین به جاده نگاه می‌کردند و شعر می‌خواندند. پژوی ۵۰۴ آبی‌رنگ در جاده‌ها می‌خرامید و بابا از ماشین تازه‌اش حسابی راضی بود. آثار حاملگی در بدن مادرم مشهود بود و شکم برآمده نشان از حمل جنینی ۵ ماهه می‌داد. مادرم می‌گوید من در شکمش آرام و قرار نداشتم و مدام دست و پا می‌زدم، شاید شعر خواندن و جیغ و فریادهای برادران و خواهرم من را هم به شوق آورده بود که میل به همراهی آن‌ها در دویدن‌ها و بازیگوشی‌هایشان داشته باشم. بابا آدم خوش‌سفری بود. این را به جز شنیده‌هایم، سال‌ها بعد در سنین نوجوانی، در تنها سفر خانوادگی بعد از دوران جنینی، به عینه تجربه کردم. مادرم مدام خوشمزه‌ترین غذاهای رستوران‌ را ویار می‌کرد و بابا هم با دست و دلبازی این انتخاب‌ها را به روی میز رستوران می‌رساند. به هر حال آدم ـ جنین هم باشد فرقی نمی‌کند ـ در سفر اشتهایش بازتر می‌شود.
یک‌ماه از عمر دوران جنینی من در سفری اینچنین طی شد.  جایی خواندم که جنین در پنجمین ماه بارداری صداها را تشخیص می‌دهد و به آن‌ها واکنش نشان می‌دهد،  می‌تواند دست‌هایش را مشت کند و پاهایش را تکان دهد. بخشی از عصب جنین در همین دوران شکل می‌گیرد. در رحِم بودن و سفر کردن، اتفاق عجیب و جالبیست. در عین نادانی، نابینایی، بی‌تحرکی و بی‌خبری و در حالتی از سکون و تعلیق، جاده‌ها را طی کردن و مسیرها را پشت سر گذاشتن.
 

این تنها عکس به جا مانده از آن سفر است. من در عین عدم حضور بصری، در لایه‌های پنهان این عکس وجود دارم. 

همسفر



آدم مسافر که باشد،

 اینگونه همسفر زیبا و ظریفی هم در جاده با او همسفر می‌شود...

.

.

سفر


بی خیال تمام هیاهوها ، شلوغی‌ها ، ماشین‌ها ، آدم‌ها ...

بی خیال تمام خبرها ، روزنامه‌ها ، تلویزیون‌ها ، موبایل‌ها ...
آدم باید آرامش را جستجو کند
آدم باید آرامش را پیدا کند
آدم باید برود سفر

روزمرگی آدم را اسیر می کند.


مکان ثبت عکس : نزدیک روستای کنگ