رازهایم را برای تو خواهم گفت. نه برای اینکه نتوانم آنها را در قلبم حفظ کنم. رازهایم را برای تو میگویم تا قلبم از هر چه جز توست، خالی شود. برای تو حرف میزنم، به چشمهایِ تو نگاه میکنم، دستهایِ تو را در دستانم میفشارم و برای تو، واژههایی را میگویم که ستارهی درون چشمانت، با شنیدنشان، بدرخشد. زمان، وقتی تو با منی، به تماشای تو میایستد، نمیگذرد، نمیرود، تمام نمیشود، پایان نمیپذیرد. جز صدای آرامِ نفسهایِ تو، هیچ صدایی نمیشنوم و این آرامش و سکوت، مدیونِ حضورِ توست. حرفهایم را برای تو میگویم چرا که واژهها برای تو خود را میآرایند و به انتظار رسیدنِ به تو، به شعر تبدیل میشوند. هر رنگِ رنگینکمان، شعری از من، برای توست که اینگونه در نگاهت، جان میگیرد، به اوج میرسد و تمام شهر را، با همهی آدمهایِ محزونِ خفتهاش، با تمام هیاهوهای بیسرانجام و پوچش، به زیر خود میکشد تا در نگاهِ تو، جاودانه شود. تا لبهایت، در معجزهای شگرف و تماشایی، به تصویرِ لبخندی برسند، که حالِ خوب، در انحنای آن معنی پیدا میکند. رازهایم را برای تو خواهم گفت، مثل تمام شعرهایی که برای تو سرودهام، مانند تمام نوشتههایی که برای تو نوشتهام.
ایرانیان قدیم زمانی که برای اولین بار این مرکب دوچرخ را دیدند اعتقاد داشتند که این وسیله نقلیه توسط شیاطین و پریان حرکت میکند چون کسی در حالت عادی نمیتواند روی دوچرخ حرکت کند. اهالی تهران برای اولین بار در میدان مشق چشمشان به جمال دوچرخه به همراه دو نوجوان پانزده و شانزده ساله با شلوارهای کوتاه تا بالای زانو که به نمایش گذاشتهشده بود افتاد. این مرکب دوپا، توسط انگلیسیها وارد پایتخت قاجار شده بود و نزد تهرانیان قدیم به «مرکب شیطان» معروف بود، چراکه عوام بر این اعتقاد بودند که این وسیله نقلیه توسط شیاطین و پریان حرکت میکند چونکه کسی نمیتواند روی دوچرخ حرکت کند. دلیلشان این بود که میگفتند اگر کسی مرکبی را نگه ندارد خودش که نمیتواند خودش را نگه دارد، پس چگونه میتواند یکی را هم بالای خود بنشاند و راه ببرد و کسانی که سوار بر این وسیله محیرالعقول میشوند و پیچوتاب میخورند، مطمئناً تحت حمایت شیطان هستند. افراد پیر و سالمند زمانی که دوچرخه را در گذرها و خیابانهای تهران میدیدند گویا که غول یا جن را دیده باشند فوراً زیر لب بسمالله میگفتند. درهرصورت دوچرخه، دل بچههای اعیان و پولدارهای پایتخت را برده بود و خانوادههایی که دستشان به دهانشان میرسید مخصوصاً حاجیها و بازاریها برای فرزندانشان این وسیله نوظهور را میخریدند.
« جماعتی از اقشار مختلف در عکسی یادگاری با دوچرخههایشان - عکس: گنجینهی عکسهای تهران قدیم»
دوچرخههای نخستین که در تهران مورداستفاده قرار میگرفت از مارکهای «هرکولس»، «رالی»، «بی .اس.آ» و «بیرمنگام» همگی ساخته کشور انگلستان بود. قیمت بهترین، بادوامترین و خوشرکاب ترین نوع دوچرخه از ده تومان شروع میشد و به پانزده تومان میرسید که قیمت لوازم اضافی آن ازجمله، قاب، ترکبند، بوق و امثال آن شامل دو تومان میشد. با رایج شدن دوچرخه در پایتخت، دکانهایی برای فروش و تعمیر دوچرخه باز شد. جعفر شهری، مورخ و نویسنده کتاب تهران قدیم، اولین دوچرخهسازی تهران را دوچرخهسازی حسین آقا شیخ در خیابان ناصریه (ناصرخسرو) میداند که بعدازآن دکانی نیز توسط شخصی ارمنی تبار به نام «ادیک» در خیابان منوچهری دایر شد و بهتدریج مغازههای دیگری در تهران برای کرایه و تعمیر دوچرخه عمومیت پیدا کردند و دوچرخهسازی یا دوچرخه فروشی جزو چشمگیرترین مشاغل در تهران قدیم محسوب شد. کرایه دوچرخه ساعتی ده شاهی (واحد پول در زمان قاجار) بود و پنچرگیری هم ده شاهی، روغنکاری دو شاهی و دیگر تعمیرات که شامل جوشکاری، شکست و بست، پره بندیها، شل و سفت کردن زنجیر بود رویهم پنج، شش قِران میشد.
« محمدرضا پهلوی و دوچرخهاش - عکس: گنجینهی عکسهای تهران قدیم»
خرید و کرایه دوچرخه در ابتدا برای تفریح و وسیله بازی پسران پولدار محسوب میشد اما کمکم دوچرخه از جنبه تفریحی خارج شد و جزو لاینفک اسباب کاسبان دورهگرد، دستفروشان و تعمیرکاران قفل و کلید شد. اما اکثر دوچرخهسواران تهران قدیم، حمالهای ماست و حاملان چلوکباب بودند که تغارهای ماست را بر سرنهاده و سوار دوچرخه شده و بهسرعت خود را به مقصد میرساندند یا شاگرد چلو پلوهایی که ظروف غذا را در مجمع میچیدند و با سرعت رکاب میزدند تا غذا را داغ به مشتری برسانند.
با افزایش دوچرخهسواران در خیابانهای پایتخت، برحسب پیشنهاد اداره تشکیلات نظمیه و تصویب وزارت داخله در ۲۳ مرداد ۱۳۰۵، نظامنامه دوچرخهسواری در بیست ماده در روزنامههای کثیرالانتشار تهران به چاپ رسید. بهموجب این نظامنامه، احدی بدون جوازِ تصدیق نمیتوانست با دوچرخه در شهر و حومه حرکت کند، اشخاص زیر سیزده سال مطلقاً حق سواری نداشتند و از سیزده تا هجدهسالگی کرایه کردن دوچرخه ممنوع بود، طبق این نظامنامه دوچرخهها باید دارای بوق و زنگ باشند تا صدای آنها تا فاصله پنجاه ذرع (حدود ۵ متر) شنیده شود و از غروب آفتاب چراغ جلوی دوچرخه با نورسفید تا ده ذرع ( حدود ده متر) از مسافت را روشن کند و چراغ عقب با نور قرمز روشن باشد. همچنین دوچرخهسوارها باید در محلهای پرجمعیت، سرپیچها و محل تلاقی خیابانها آهسته حرکت کنند و مجاز نیستند به میان اجتماع وارد شوند مگر اینکه پشت سر هم و به فواصل معین باشد، حرکت از میان دستههای پیاده، سواری در پیادهرو و مسابقه در خیابانها ممنوع است و اگر کسی قصد مسابقه دارد باید در نقاط مخصوص مسابقه دهند و از قبل، نظمیه را مطلع و کسب اجازه کنند. سواریِ دو نفر یا بیشتر یا سوار کردن اطفال و نمایش دادن روی دوچرخه و حمل اشیا در یک دست ممنوع است. دوچرخهسواران در نقاط پرجمعیت مجاز نیستند دو دست خود را از دسته دوچرخه بردارند و تعلیم دادن دوچرخهسواری در این نقاط ممنوع است.
«تصویر گواهینامهی دوچرخهی مرحوم پدرم حسن سلطانآبادیان در سال ۱۳۴۷ هجری شمسی »