در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

تا پخته شود خامی ...

واژه‌ی «سفر» به‌تنهایی و گاه بدون اندیشیدن به معنی و مفهومش برای بسیاری از آدم‌ها کلمه‌‌ای دوست‌داشتنی و جذاب است. تقریباً می‌شود گفت همه، سفر را دوست دارند و مایل به انجام این تجربه هستند. سفر در دل خود تغییر، حرکت، کشف و هیجان دارد و همین عناصر است که این اتفاق را دوست‌داشتنی و مورد پسند می‌کند؛ اما معنی سفر در ذهن آدم‌ها متفاوت است. بعضی سفر را در جابجایی از مکانی به مکانی دیگر با وسایل نقلیه‌ای مانند هواپیما، قطار و یا اتوبوس می‌دانند و برایشان مهم است که همه چیز از پیش تعیین شده، منظم، امن، بهداشتی و بر طبق پروتکل‌ها باشد. بعضی دیگر، هیجان را یکی از اساسی‌ترین عناصر سفر دانسته و چندان به نقشه و برنامه‌ریزی اعتقادی ندارند و بر این باورند که مهم حرکت است و مابقی قضایا هرچه پیش آید خوش آید. عده‌ای، انجام سفر را به‌صورت گروهی و بعضی آن را به‌تنهایی می‌پسندند و جماعتی دیگر، سفر را اتفاقی درونی و سیر و سلوکی شخصی می‌دانند و درواقع سفر نزد عرفا بر دو نوع است: یکی سفر به شهرها و مکان‌های تازه و دیگر سیر در باطن و سفر در طریقت و حقیقت.

 فرهنگ‌نامه‌ها از «سفر» معانی مشابهى ارائه داده‌‏اند. در فرهنگ معین آمده است: سفر، در لغت به معناى بیرون آمدن از شهر خود و به محل دیگر رفتن است، نیز به معناى قطع مسافت و راهى که از مکانى به مکان دور طى مى‏‌کند، آمده است. فرهنگ‏هاى عربى سفر را «کشف حجاب و کنار زدن پرده» معنا کرده‌‏اند، حجاب‏هایى که معمولاً از جنس اعیان و اشیاى خارجى است. راغب اصفهانى می‌نویسد: «سفر العمامة عن الرأس و الخمار عن الوجه» یعنى عمامه را از سر و نقاب را از صورت، کنار زد. فیض کاشانى که از بزرگ‌ترین دانشمندان شیعى و آگاهان علم اخلاق است در اثر مهم خود المحجة البیضاء، سفر را این‌گونه می‌ستاید: از رهگذر سفر، آدمى از آنچه مى‌‏هراسد، رهایى مى‌‏یابد و به آنچه میل دارد، نایل مى‏‌شود.

 

بعد از چند تجربه‌ی سفر با دوچرخه به کشورهای دور و نزدیک، به این نتیجه رسیده‌ام که هر انتقال و جابجایی از مکانی به مکان دیگر را نمی‌شود سفر نامید. برای آنکه سفر آن‌گونه که جناب سعدی سروده است «خامی را پخته کند» نیاز به طی طریق و گذراندن تجربه‌هایی است که در سفرهای معمولی اتفاق نمی‌افتد؛ و بیشترِ این تجربه‌ها در طول مسیر اتفاق می‌افتد. به همین خاطر عقیده دارم سفری ناب است که مسیر نسبت به مقصد در اولویت باشد. حتی به جرئت می‌توانم بگویم اتفاقاتی که در طول مسیرِ سفر می‌افتد گاهی می‌تواند منجر به تغییر مقصد شود و یا مسافر را مجبور به بازگشت کند. فراز و نشیب‌ها، سختی‌ها و خطرات، تنهایی‌ها و ارتباطات، دیده‌ها و شنیده‌ها و به‌طورکلی تغییرات درونی و بیرونی در مسیر رسیدن به مقصد است که می‌تواند خام را پخته کند. اینجاست که انتخاب وسیله برای سفر، مهم و حیاتی می‌شود. وقتی مقصد در اولویت دوم است پس باید بیشترین مدت‌زمان سفر را با «مسیر» گذراند.

به‌عنوان‌مثال بک‌پکرها (کوله‌گرد‌ها) با پای پیاده، یک کوله‌پشتی و کمترین امکانات سفر می‌کنند و این‌گونه بیشترین زمان را در مسیر می‌گذرانند. بااینکه نوع سفر بک‌پکری بسیار کم‌هزینه است اما معمولاً بک‌پکرها تجربیات هیجان‌انگیز و بسیار متفاوتی در سفرهای خود دارند. یا در سبکی دیگر، سایکل‌توریست‌ها دوچرخه را برای سفر خود انتخاب می‌کنند. رکاب زدن در جاده‌ها، آهسته و پیوسته مسیر را پیمودن، ارتباط نزدیک‌تر با آدم‌ها به‌واسطه حضور دوچرخه به‌عنوان هویتِ مسافر و به همراه داشتن امکانات کامل‌تر برای سفرهای طولانی‌، از مزیت‌ها انتخاب دوچرخه است. به‌تنهایی سفر کردن یا انتخاب هم‌سفر از چالش‌های بزرگ این‌گونه سفرهاست که هرکدام ماجراها و تجربه‌های ناب و خاص خودش را دارد؛ اما درهرصورت، هدف غایی و نهایی «مقصد» نیست، نقشه وجود دارد اما چگونه پیمودن، از چه راه پیمودن و با چه کسی هم‌سفر شدن است که اهمیت دارند و سفر را آن‌گونه که بتوان نامش را «سفر» گذاشت، شکل می‌دهند و می‌سازند.

.