در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

اژدهای خفته

در اولین روز ورود به شهر پکن، سری به میدان بزرگ «تیان آن من» (Tiananmen Square) می‌زنیم.  هرروز در ساعتی مشخص و هنگام غروب، طی مراسم خاصی در این میدان، پرچم چین توسط یک گروه ویژه به پایین کشیده می‌شود و روز بعد، هنگام طلوع خورشید به اهتزاز درمی‌آید. این مراسم بااینکه هرروز اجرا می‌شود  بازدیدکننده بسیاری دارد. میدان «تیان آن من» من را یاد عکس معروف «جف ویدنر» (Jeff Widener) عکاس آسوشیتدپرس می‌اندازد. عکس «مرد تانکی»، که در آن یک عابر چینی، صبحِ روز پس از سرکوب اعتراضات میدان تیان‌آن‌من (۱۹۸۹ میلادی)  جلوی ستونی از تانک‌های در حال حرکت ایستاده و برای مدتی مانع حرکت آن‌ها می‌شود.

عکس مرد تانکی در میان تیان آن من چین - عکاس : جف ویدنر

در روز دوم، تصمیم می‌گیریم دیوار چین را هم فتح کنیم. یکی از آرزوهای دیرینه‌ی من قدم زدن روی این دیوار است. از سال‌ها قبل در مورد دیوار چین مطالب زیادی خوانده‌ام و تماشای عکس‌های این دیوارِ شگفت‌انگیز همیشه برای من جالب بود. حالا که فرصت تجربه قدم زدن روی دیوار چین برای من به وجود آمده بسیار هیجان‌زده‌ام.

 با توجه به اینکه امکان بردن دوچرخه‌ها به محدوده‌ی دیوار چین نیست، از مرکز شهر پکن، با اتوبوس راهی یکی از ورودی‌های دیوار چین می‌شویم. این دیوار طولانی‌ترین و بزرگ‌ترین سازه مهندسی تدافعی نظامی ازلحاظ زمان ساخت در جهان است و در نقشه‌ی جغرافیایی چین ۷۰۰۰ کیلومتر امتداد دارد. سال ۱۹۸۷ میلادی دیوار چین به‌عنوان «سمبل ملیت چین» در فهرست میراث جهانی ثبت شده است. قبلاً شنیده‌ بودم که این دیوار تنها بنایی است که از کره ماه قابل دیدن است که البته این موضوع را هم کسی تائید نکرده است. با این‌که روزی غیر تعطیل را برای بازدید از این بنای عظیم انتخاب کرده‌ایم اما با گردشگران زیادی مواجه می‌شویم که با شوق و علاقه‌ی خاصی برای بازدید از دیوار به آنجا آمده‌اند. ارتفاع دیوار، آن‌طور که من تصور می‌کردم چندان بلند نیست و عرضش هم از چیزی که در ذهن داشتم کمتر است. مسیر زیادی از دیوار را که فراز و نشیب بسیاری هم دارد پیاده قدم می‌زنیم و این دیوارگردی  نفسمان را حسابی می‌گیرد. بیشتر بازدیدکننده‌های دیوار چینی هستند. آن‌طور که شنیده‌ام، خیلی از مردم چین هنوز موفق به تماشای این بنای ملی نشده‌اند. تقاضای فراوان چینی‌ها برای گرفتن عکس یادگاری با ما برایمان جالب است. ریش و سبیل و موی ما حسابی بلند شده است و شاید همین موضوع باعث شده که قیافه‌ی ما برای آن‌ها جالب باشد.

حدود چهار ساعت بر فراز دیوار بزرگ چین قدم می‌زنیم. هوای مه‌آلود، فضایی رؤیایی و بسیار زیبا  پیش روی چشمان ما قرار داده است. دیوار، همچون اژدهایی اساطیری در دل انبوهی از درختان و کوه‌ها و دره‌ها، خفته است و پیچ‌وخم‌های فراوان آن، تمثیلی از سال‌های پرفرازونشیب گذشته بر این بنای شگفت‌انگیز است.در حین گپ و گفتگو با بازدیدکنندگان چینی موفق به یادگرفتن چند کلمه پرکاربرد چینی می‌شویم که عبارت‌اند از «نی‌ها» به معنی سلام، «شیه شیه» به معنی تشکر و «میو» به معنی نه. چینی‌ها برای اعداد  هم  اشارات مخصوصی با دست دارند که چون برای ما بسیار کاربردی است، آن اشارات را هم خیلی زود یاد می‌گیریم، اما یاد گرفتن خیلی از کلمات به خاطر تلفظ سخت و شبیه به هم اصلاً کار ساده‌ای نیست.

 چینی‌ها خودشان را «چینگوآ» خطاب می‌کنند و چین صرفاً اسم بین‌المللی کشور آن‌هاست. قیمت‌ اقلام مصرفی و خوراکی نسبتاً مناسب است و برخی از بازار‌ها می‌توان اجناس را ارزان‌تر هم تهیه کرد. بهترین وسیله‌ی حمل‌ونقل در پکن اتوبوس و متروست. بلیت اتوبوس یک یوآن و بلیت مترو دو یوآن است که شامل تمام مسیر‌های پررفت‌وآمد هم می‌شود. متروی پکن در سال ۱۹۶۹ تأسیس‌شده و در حال حاضر دارای ۱۸ خط و ۳۳۴ ایستگاه هست. این مترو پررفت‌وآمدترین و شلوغ‌ترین مترو در جهان است. موضوع درخور توجه و قابل‌تحسین این است که فرهنگ استفاده از دوچرخه بین شهروندان پکن خیلی خوب جاافتاده و بیش‌تر مردم این شهر، حتی در روزهای بارانی با دوچرخه در خیابان تردد می‌کنند و همین موضوع باعث آسانی عبور و مرور در خیابان‌های شهر پکن شده است.

احمدی نژاد

واقعیت این است که «محمود احمدی نژاد» مشهورترین چهرهء سیاسی کشورمان بعد از امام خمینی، در اکثر کشورهای آسیایی‌ست. به رغم عدم آشنایی مردم این کشورها از وضعیت محیطی و اجتماعی ایران، آنها نام و چهره‌ء « احمدی نژاد » را خوب می‌شناسند. در اندونزی، مالزی، بنگلادش، چین، تاجیکستان، قرقیزستان، ازبکستان، قزاقستان، ترکیه، سوریه ، هند، پاکستان و ... ، این مرد نماد مبارزه با آمریکاست. در سفرمان به این کشورها وقتی خودمان را یک ایرانی معرفی می‌کردیم آن‌ها با گفتن « آآآ ، احمدی نیجات ؟! » و نمایش علامت لایک و لبخند، از ما استقبال می‌کردند. القابی مثل « مردِ قوی، مرد خوب ، نترس، کوچولوی شجاع! ، بمب اتم!، ناجی، دشمن آمریکا و ... » را در مورد او زیاد شنیدیم.

در شهر پکن، یک معلم چینی، از ما در مورد چگونگی تهیهء آب آشامیدنی مردم ایران می‌پرسید و تصورش بر این بود که ایران یک کویر بزرگ است! اما همین مرد، اطلاعات و شناخت دقیقی از «احمدی نژاد» داشت و از حامیان او در مبارزه با آمریکا بود.

واقعن نمی‌دانم چقدر طول می‌کشد تا «ایران» را آنگونه که هست و «ایرانیان» را آنطور که هستند، به مردم دنیا معرفی کرد. جاذبه‌های توریستی، فرهنگی، طبیعی و تاریخی ما بسیار ناشناخته مانده‌اند. بزرگان ادبیات و دانشمندان ایرانی برچسب کشورهای دیگری که به شدت در مورد آن‌ها تبلیغ کرده‌اند را خورده‌اند، از ابوعلی سینا که یک دانشمندِ « ازبکستانی » شناخته می‌شود بگیرید تا « مولوی» که ترکیه او را از کشور خود می‌داند. موسیقیِ کشورمان ناشناخته است. زبانِ فارسی به شدت مهجور است، طوری که در نظر دیگران، همان خطِ عربی‌ست .

حرف در این مورد خیلی زیاد است اما واقعیت این‌ است که هربار که در پاسخ سئوال:

?Where are you from

پاسخ میدادیم :

IRAN

اکثر شنوندگان آسیایی سری تکان داده و می‌گفتند :

?Oh, IRAQ

و ما متاسف از تکرار مداوم این اشتباه مجددا می‌گفتیم :

?NO, Iran,Iran… Ok

و باز معمولن می‌شنیدیم :

iran !? Yes ! Ahmadi nijat

.

در پکن

دویست و ده روز گذشته است ،
دویست و ده روز ، دویست و ده شب ، 
هفت ماه ، 
خیلی بیشتر است انگار ،
اینجا پکن است ،
باران میبارد ،
از صبح باران می بارد ، 
می خواهم فکر کنم به این روزها ، 
باران حواسم را پرت می کند .
تصویرهای مه آلود هند ، 
جاده های سبز بنگلادش ، 
سکوت و خلسهء معابد تایلند ، 
غروب دریای لنکاوی ،
آرامش مالزی ، 
مهربانی اندونزی ، 
هفت ماه است زندگی می کنم ، 
سی و اندی سال قبل ، چه کار می کردم ؟
کجا بودم ؟
یادم نیست .
باران حواسم را پرت می کند ،
در مسیر رودخانه ام انگار ، 
بالا و پایین می روم ، 
نرم و سبک ، 
رها و بی خیال ، 
دیگر سی و سه چهار ساله نیستم ، 
هفت ماه ام ، 
انگار هنوز به دنیا نیامده ام .
هنوز هیچ چیز نمی دانم ، 
هنوز هیچ چیز ندیده ام ،
احساس می کنم یک چیزهایی هست که باید ببینم ، 
باید درک کنم .
باران ، لوند و دلبرانه می بارد ، 
آیا فرصتی هست برای همچنان زندگی کردن ؟
آیا عمر من یکسال می شود ؟
یکسال هم بشود کافیست .
باران من را فرا می خواند ، 
جاده اسم من را بلد است ، 
زمین گرد نیست ، 
زمینی در کار نیست ، 
همه چیز یک خواب طولانیست ، 
آدم های توی خواب هایم زیاد شده اند ، 
اینجا پکن است ، 
حواسم پرت است 
و همچنان باران می بارد ...

--------------------------------

پکن
یکشنبه بیست و دوم جولای
ساعت یک و چهارده دقیقه بامداد