آدم ها دلشان میخواهد تا زنده هستند، خیلی کارها بکنند. آرزوها و رویاها از همان آغازِ تولد روی شانه هایشان سوارند . شقیقههای آدم را با انگشتان ظریفشان میمالند و کنارِ گوشِ آدم خندههای نرم میکنند. آنها زمزمه میکنند و آدمها میخواهند. این زمزمهها برای بعضیها شبیه آوازی شده است که به آن عادت کردهاند. عادت کردهاند که بگویند فلان چیز را میخواهم و فلان کار را خواهم کرد و بعد لبخند بزنند. بعضی آدمها آرزوهایشان را گم کردهاند، این خیلی ترسناک است. بعضیها هم خیلیکارها کردهاند، بعضی هم چند قدمی برای خواستههای رویاییشان برداشتهاند و بعضیها هم مدام آه میکشند.
آیا زمانی برای رسیدن به «یکی یا دو تا» از این کارها هست؟ شاید فقط «یکی»، آیا فرصتی برای انجام دادن آن هست؟ آرزوی خیلی از آدمها «سفرکردن» است. آیا امروز خواهم رفت؟ یا فردا؟! ماهِ دیگر؟ سال دیگر؟ آیا زمین برای من توقف خواهد کرد؟ چه چیزی من را به اینجایی که نشستهام زنجیر کرده است؟ آیا دنیا برای من، همیشه همین مسیرِ تکراریِ خانه تا محلِ کار خواهد ماند؟
عکس : حمید سلطان آبادیان / سوریه ۱۳۹۰
برای سفرهایی که با دوچرخه انجام میشود وسایل خاص و گاه متفاوتی لازم است. بهتر است مسافرانی که سفرهای دوچرخهای دارند این فهرست را همیشه قبلا از شروع سفر مرور کنند. برای من بارها این اتفاق افتاده که به همراه نداشتن یکی از همین وسیلهها باعث کلی دردسر و پشیمانی شده، به خاطر همین سعی کردم تا جایی که خاطرم یاری میکند این فهرست کامل باشد.
*دوستان همراه، اگر مواردی را فراموش کردم لطفا یادآوری کنید.