در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

در میان مه

پاییز از راه رسیده و باز واژه‌های نرم و لطیف، همچون باران‌های شمالی بر سر و تنم می‌بارند و من را خیس می‌کنند از شوق نوشتن برای تو . خصوصیت پاییز همین است که یک‌نفر مثل من را برای یک‌نفر مثل تو، بی‌تاب‌تر می‌کند. همچون مهِ صبح‌گاهی پاییزی، من را در خود گم کن. این گم‌شدن برای من، زیبا‌ترین پیدا شدن است. در فضای مه‌آلود، آنجا که همه‌ی پیرامونم را «تو »  فرا گرفته باشی، دنیا زیباتر است، شعر‌ها جوشان‌تر است و نفس‌ها عمیق‌تر. در میان تو، می‌چرخم و تنم را به سرانگشت‌های مرطوب مه می‌سپارم. همه‌ی زیبایی‌ها با تو تعبیر می‌شوند. نگاه من وقتی به جایی خیره ‌می‌ماند که از میان تو بگذرد، همچون مهی غلیظ مرا در خود پذیرا باش. مرا چنان در آغوش بگیر که انگار هوایی هستم برای نفس کشیدنت. تنها تو این را بلدی و تنها آغوش توست که اینگونه مرا در بر می‌گیرد. بادِ پاییز برگ‌‌های زرد و نیمه‌جان همه‌ی درخت‌ها را بر زمین می‌ریزد و من همچنان برای تو چون سرو، ایستاده و سبز می‌مانم. سبز نگاهم دار، می‌دانی که این سبز بودن، به خاطر حضور توست. پیرامونم را بگیر، مرا از زمزمه‌های عاشقانه‌ات سیراب کن، آهسته بر من ببار، آرام در من بپیچ، همیشه با من بمان. بگذار پاییز آغاز رویش جوانه‌ای باشد در دست‌های من، که ریشه‌هایش در تن تو خانه کرده باشند. 


نظرات 1 + ارسال نظر
jolide 1402/09/02 ساعت 08:12 http://www.jolide.blogfa.com

نوشته بسیار روان و دل نشین و شاعرانه ای رو خوندم .پر از تصاویر زیبا . درود بر قلمتان و ذهن زیبایتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد