در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

کباب تایلندی


-
یکی از اتفاقات جذاب و خوشمزه‌ی سفر (خصوصاً در سفرهای طولانی با دوچرخه) تجربه‌ی چشیدنِ طعم خوراکی‌های جدید است. خیلی از هم‌وطنان وقتی به کشوری دیگر سفر می‌کنند،  نگرانی و دغدغه‌شان این است که آیا در کشور جدید غذایی باب طبعشان پیدا می‌شود یا نه و در خیلی از موارد شنیده‌ام که بعضی از همین افراد با خودشان کنسرو لوبیا و تنِ‌ ماهی می‌برند که مجبور به استفاده از غذاهای محلی و جدید نشوند. این ترس و دغدغه برای من خیلی عجیب‌وغریب است. چون به نظرم سفر اتفاقی بزرگ برای تجربه‌های تازه و کشف و شهود است و خوراکی‌ها هم بخش مهمی در این تجربه‌های تازه‌اند. 
در سفر‌هایی که با دوچرخه انجام می‌شود معمولاً دو وعده‌ی غذایی مورد استفاده قرار می‌گیرد. یکی وعده‌ی صبحانه که قبل از شروع رکاب زدن صرف می‌شود و دومی در هنگام غروب و توقف برای اتراق شبانه. معمولاً سعی می‌کنیم خوراک شام را از غذاهای محلیِ شهر و کشوری که در آن هستیم انتخاب کنیم. همین انتخاب‌ها انرژی و هیجان زیادی به سفر می‌بخشد، طوری که روز را از صبح با رکاب زدن شروع می‌کنیم و تا غروب، که هنگام توقف است، به لحظه‌ی زیبا و هیجان‌انگیزِ  مواجه‌شدن با غذاهای جدید و آشنایی با طعم‌های تازه می‌اندیشیم. هرچند بیشتر اوقات، به خاطر عدمِ تمکن مالی و جیبِ خالی، مقدار این غذاهایی که تهیه می‌کنیم اندک است، ولی لذت خوردنش همیشه افزون از مقدارش است، از قدیم هم شنیده‌ایم که بزرگ‌ترها می‌گفتند غذا هرقدر کم‌تر باشد خوشمزه‌تر می‌شود! به همین خاطر تا جایی که می‌شود سلول‌های گوارشی ما سعی می‌کنند به‌طور کامل از لقمه‌های اندک، انرژی‌های بیشتر بیرون بکشند.
 در بین شانزده‌ کشوری که به آن‌ها سفرکرده‌ام، تنها کشوری که خوراکی‌های متنوعش چندان به مذاق من جور درنمی‌آید تایلند است. روزهای اول حضورمان در این کشور، چیزی که نظرم را خیلی جلب می‌کند
 اغذیه‌فروشان دوره‌گردی هستند که معمولاً گاری دارند و انواع و اقسام گوشت‌های به سیخ کشیده با شکل و اندازه‌های مختلف را روی آتش سرخ می‌کنند و بوی کباب راه می‌اندازند. همین شکل و شمایل و دود و بوی کباب، هر مسافر خسته‌ای را شیفته و افسون می‌کند، چه برسد به ما دوچرخه‌سواران خسته از رکاب زدن در جاده‌های طولانی و هوای گرم و شرجی تایلند. تأثیر این کباب‌های به سیخ کشیده‌ی کوچک در ذهن ما طوری است که با خود می‌اندیشیم حالا دیگر نانمان در روغن است و به‌به، هرروز یکی دو‌تا از همین گوشت‌های به سیخ کشیده‌ که خیلی هم ازنظر وضعیت ظاهری متنوع هستند، می‌خوریم و دغدغه‌ی خوراکِ روزانه‌مان حل می‌شود. چند روزی هم با خوردن همین‌ خوراک‌های کباب شده دل‌خوش هستیم و البته که طعم این کباب‌ها هم چندان به دلمان نمی‌نشیند و با ذائقه ما جور نمی‌شود. می‌گفتیم که شاید این به خاطر عادت کردنمان به غذاهای تند و آتشین هند و بنگلادش است و چیز مهمی نیست.
-

-
 یک روز صبح زود در حین رکاب زدن و  عبور از یکی از کوچه‌های خلوتِ بانکوک، با تعدادی از همین گاری‌ها مواجه می‌شویم که زیر نورِ تند خورشید به حال خویش رها شده‌اند، و بدین‌سان گوشت‌های به سیخ کشیده شده‌ی روی آن، طوری چیدمان شده است که خوب آفتاب بخورند و به‌قول‌معروف، گوشت به سیخ بچسبد! چون سیخ‌هایی که این‌ها استفاده می‌کنند چوبی و گرد است و در حالت معمول، گوشت به آن نمی‌چسبد و هنگام کباب شدن بازی درمی‌آورد. ترسی در دلمان می‌افتد که اصلاً این‌ها گوشتِ چی هست؟ و آیا این در آفتاب ماندن باعث خرابی گوشت نمی‌شود؟ ازیک‌طرف نگاهمان به سگ‌های چاق و بی‌شمار بانکوک می‌افتد و از طرفی هم می‌بینیم که  لاشه انواع حیوانات در جلوی قصابی‌ها آویزان است! در حالتی از شک و تردید، عطای این کباب‌های فوریِ در آفتاب مانده را به لقایش می‌بخشیم و  تصمیم می‌گیریم از این به بعد فقط کته و نودل و تخم‌مرغ و سبزی بخوریم. این‌گونه می‌شود که در تایلند، برای مدتی، گیاه‌خوار بودن را تجربه می‌کنیم که این هم خودش نوعی کشف و شهود گوارشی و جذاب است.

.

در کابل - سفر به افغانستان


در کشور افغانستان و شهر کابل هستم. مردمِ افغان بسیار مهمان نواز و مهربانند اما تصورم از شهر کابل چیزی نبود که دیدم. کمتر خیابانیست که آسفالت درستی داشته باشد و از ساختمان های مدرن هم خبری نیست. بازار با وجود رونق زیاد به همان سبک و سیاق قدیمی دایر است. حضور نیروهای مختلف پلیس با ماموریت های مختلف و اکثرا مسلح، فضای شهر را امنیتی کرده است و عکاسی هم کار آسانی نیست.

خوراک قیمت مناسبی دارد و گوشت فراوان و ارزان است. دو مدل غذا به اسم کرایی و قابلی را خوردم و چربی اش هنوز زیر زبان مانده است! وضعیت بهداشت در کوچه و خیابان اصلن خوب نیست. دیروز در یک مسابقه فوتبال که در اینجا برگزار شد تیم ملی افغانستان توانست سه بر صفر از تیم ملی پاکستان ببرد. مردم با وجود تمام سختی ها و مشکلاتی که بر این کشور سایه انداخته، شادند. اینجا رنگ های فراوانی دارد و صدای موسیقی هم در کوچه و برزن پیچیده است:

بیا بریم به مزار ملا ممد جان ...