در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

پیتزا در بنگلادش

در یکی از روزهایی که در شهر داکا بودیم هوس خوردن پیتزا به سرمان زد. وارد رستورانی در مرکز شهر شدیم و از همان بدو ورود متوجه شدیم که به بدجایی وارد شدیم! استقبال چند پیشخدمت از ما و راهنماییمان به یک میز مجلل، نشان از یک هزینه هنگفت(برای جیب خالی ما) داشت! نشستیم پشت میز و وقتی فهرست انواع پیتزاها و قیمت‌ها را نگاه کردیم فهمیدیم که حدسمان درست بوده و با توجه به وضعیت مالی و نوع خرجکردمان در این سفر، به مکان مناسبی وارد نشدیم. هر پیتزای معمولی قیمتی معادل بیست هزار تومان داشت! این مبلغ، هزینهء زندگیِ یکهفته ما در سفر بود. از طرفی تمرکز پیشخدمت ها هم به ما بود و منتظر سفارش ما بودند، چاره ای نبود، بعد از به کارگیری خرد جمعی و کلی مشورت و حساب کتاب کردن و البته در نظر گرفتن وضعیت بغرنجی که داشتیم تصمیم گرفتیم یک عدد بستنی سفارش بدهیم!

البته بماند که قیمت بستنی هم به‌هیچ وجه ارزان نبود، هر بستنی سیصد تاکا معادل هفت هزار تومان! بستنی کوچکی توسط پیشخدمت به روی میز گذاشته شد و ما هم ذره ذره شروع کردیم به خوردن آن، خوشبختانه کم کم مشتری‌های دیگری هم از راه رسیدند و دور و بر ما کمی خلوت شد. بوی پیتزای داغ هم که در رستوران پیچیده بود و ماهم که حسابی گشنه‌مان بود بستنی می‌خوردیم به نیت پیتزا. خداوند همچین وضعیتی را نصیب هیچ هموطنی در کشور غریب نکند! قبل از اینکه حواس پیشخدمت‌ها دوباره معطوف به ما شود، درخواست صورتحساب کردیم و پیشخدمت متعجب هم صورتحساب بستنیِ را گذاشت روی میز. من هم که از نیم ساعت قبل اسکناسی معادل پول بستنی توی دستم بود سریع آن را گذاشتم روی میز و سه نفری از لابه لای هوای پیتزا آلود و سنگینِ رستوران، زدیم بیرون. در هوای باز ، نفسی کشیدیم و هم‌قسم شدیم که دیگر نزدیک رستوران‌های گرانقیمت و یا حتی شِبهِ گران‌قیمت هم نرویم چه برسد به داخل آن. هیچ کجا میدان تقی‌آباد مشهد و ساندویچی‌های دورِ آن نمی‌شود!


.