در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

در مسیر

نوشته‌های حمید سلطان آبادیان از سفــــر، زندگی و ...

آفرینش

متن زیر را چند روز قبل در بازخوانیِ کتابِ روان‌درمانی اگزیستانسیال نوشته‌ی دکتر اروین د یالوم خواندم و همین یک صفحه ساعت‌هاست که ذهنم را به خود مشغول کرده‌است. بیشترِ آسیب‌ها و لذت‌هایی که در زندگی‌ام تجربه‌ کرده‌ام حاصل همین واقعه‌ای‌ست که دکتر یالوم در متن زیر به آن اشاره کرده است. فکر می‌‌کنم بیشترِ درد‌ها و آسیب‌های وارده برمن یا ساطع شده از من بر دیگران، به خاطر عدم درکِ این ماجرا بوده و هست.

« در یک روز آفتابی، تنها در آبهای گرم و شفافِ دریاچه‌ای استوایی، زیرآبی می رفتم و لذت و آسودگی عمیقی را تجربه می‌کردم، این احساسی‌ست که همیشه در آب دارم. حس کردم در خانه‌ام. گرمای آب، زیبایی مرجان‌های کفِ دریاچه، ریزه‌ماهی‌های نقره‌ای و درخشان، ماهی مرجانی براق و نورانی، شاه‌فرشته‌ماهی، پنجه‌های گوشتالوی شقایق دریایی و لذتی که از سرخوردن و پیش رفتن در آب می‌بردم، همه و همه در کنار هم بهشتی زیردریایی آفریده بود. و بعد به دلیلی که هرگز درکش نکردم، ناگهان چشم‌اندازم عوض شد. ناگهان متوجه شدم هیچ‌یک از دوستان دریایی‌ام در این تجربه‌ی دوستانه شریک نیستند. شاه‌فرشته ماهی نمی‌دانست زیباست، ریزه‌ماهی‌ها نمی دانستند چه تلالویی دارند و ماهی مرجانی نمی‌دانست چه درخشان است. همان‌طور که توتیایی دریایی با خارهای سیاهش یا زباله‌های کفِ دریاچه (که سعی می‌کردم نبینمشان) از زشتی خود خبر نداشتند. احساسِ درخانه بودن، آسودگی، ساعتِ فرح‌بخش، زیبایی، جذابیت و آرامش، هیچ‌یک در حقیقت وجود نداشت. این من بودم که تمامی این تجربه را آفریده بودم! می‌توانستم به همان ترتیب در آبی که نفت بر آن شناور است و قوطی‌های پلاستیکی روی آن بالا و پایین می‌رود، غوطه بخورم و تصمیم بگیرم که این تجربه را زیبا ببینم یا تهوع‌آور. انتخاب و آفرینش در عمیق‌ترین لایه از آنِ من بود. به اصطلاح، معنایم رشد کرده و گسترده شده بود و من از کارکرد سرشتی خود آگاه شده بودم. گویی از سوراخی که در پرده‌ی واقعیتِ روزمره ایجاد شده بود، به بیرون نگاه می‌کردم و آنچه می‌دیدم واقعیتی عمیقا برآشوبنده بود.
سارتر در رمانِ تهوع که یکی از برترین ادبیات مدرن است، این لحظه‌ی روشن‌بینی را لحظه ی کشفِ مسئولیت می‌نامد.»


اما یک مشکل اساسی هست، خاطرات، تجربه‌ها، گذشته و دانسته‌ها و ندانسته‌ها به شدت بر این انتخاب اثر می‌گذارند. گاهی وقت‌ها آدم خودش دلش می‌خواهد بهترین آفرینش را در پیرامون خود بیافریند اما، شدنی نیست. شاید هم بشود اما اصلا کار ساده‌ای نیست. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد